روایت تلاقی دو اربعین در زندگی شهید همدانی
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۶۰۶۴۳
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «خداحافظ سالار» نوشته حمید حسام، ربارهی زندگی پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی است که خاطراتش را از دوران کودکی تا سالهای پس از انقلاب روایت میکند.
شهید حسین همدانی یکی از فرماندهان بزرگ سپاه پاسداران کشور بود که از همان ابتدای انقلاب در کنار مردم جنگید و سرانجام به فیض شهادت نائل شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جرقه نوشتن کتاب خداحافظ سالار در سال ۱۳۹۰ رقم میخورد؛ زمانی که شهید همدانی در اوج بحران و کشمکشهای سوریه، خانوادهاش را به دمشق میبرد و پس از بازگشت به ایران، خانم چراغ نوروزی تصمیم به نوشتن خاطرات کودکی خود میکند.
شیما ناصری نویسنده و پژوهشگر یادداشتی را با عنوان «روایت تلاقی دو اربعین در زندگی شهید همدانی» با نگاهی به کتاب «خداحافظ سالار» نوشته است که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
مشروح متن این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«در بین کتابهای دفاع مقدس، کتابهایی را مشاهده میکنی که از زبان همسران شهدا روایت شده است. همسران شهدایی که صبر و گذشت و وفاداریشان دست کمی از رشادتهای همسران شهیدشان ندارد. یکی از این کتب روایت همسر یکی از سرداران به نام این مرز و بوم سردار شهید حاج حسین همدانی به نام «خداحافظ سالار» است. حمید حسام به روایتهای پروانه چراغ نوروزی از سال ۱۳۹۰، همان سالی که شهید همدانی خانوادهاش را در اوج بحران سوریه که دمشق در آستانه سقوط بوده، آگاهانه به دمشق میبرد شروع کرده است و بعد در ادامه با روش تکنیک بازگشت به گذشته (دهه ۴۰) به خاطرات کودکی پروانه چراغ نوروزی میپردازد.
کتاب خداحافظ سالار حاصل ۴۴ ساعت مصاحبه با همسر شهید همدانی است. همچنین مصاحبه با فرزندان و خواهران شهید نیز در این کتاب استفاده شده است. این کتاب روایت تلاقی دو اربعین در زندگی شهید همدانی است: یکی مربوط به اربعین زندگی مشترک شهید همدانی و همسرشان و دیگری فرجام زندگی مشترکشان که در دفاع از حرم و مربوط به صاحب اربعین، حضرت زینب (س) است ختم میگردد.
شهید همدانی در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. وی یکی از بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان بود و از سال ۵۹ در دفاع مقدس و جنگ تحمیلی حضور داشت. از فرماندهان منطقه عملیاتی بازی دراز کرمانشاه بود و مدتی فرمانده لشکر انصارالحسین (ع) همدان گشت. شهید همدانی جانشین قرارگاه امام حسین و مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران و فرمانده سپاه حضرت محمد رسولالله (ص) تهران بود. وی در سن ۶۱ سالگی بعد از چهل سال مجاهدت و نبرد در راه اسلام در ۱۶ مهر ۱۳۹۴ در حین انجام مأموریت مستشاری در سوریه به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود رسید.
حمید حسام خداحافظ سالار را به صورت داستانی (رمان نویسی) قلم زده است. حسام ضمن پایبندی به ساختار روایت، واقعی نویسی و مستند نویسی یک قصه را از روایت جدا کرده است. این کتاب یک داستان مهیج و شگفتانگیز است تا یک خاطره مثل مابقی کتب خاطرات آن هم از زبان همسر.
کتاب خداحافظ سالار روایت مردی است که در همه عرصهها فعال بوده و در همه این عرصهها همسرشان به عنوان تکیهگاه و همراه در کنار ایشان حضور داشته است. زندگی کاملاً عاشقانه، عارفانه، زیبا و شاعرانه را در خط به خط این کتاب میتوان به وضوح نظاره کرد.
در این کتاب بخشی به خاطرات و نقش شهید همدانی در تأسیس سه لشکر سپاه در سالهای دفاع مقدس و مأموریتهای متعدد از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهل بیت در سوریه پرداخته شده است. در این کتاب قصههای حرم و مقابله با تکفیریها از بخشهای جذاب و خواندنی کتاب محسوب میشود.
ویژگی دیگر این کتاب برمیگردد به شناختی که نویسنده کتاب یعنی حمید حسام از شهید همدانی و خانواده ایشان داشته است. همین امر باعث شده است حمید حسام نویسنده این کتاب در حین نگارش با راوی کتابش همذات پنداری و زندگی کند و به عنوان جزئی از خانواده شهید همدانی داستان و روایت همسر ایشان را به صورت شیوا و صمیمی به نگارش درآورد.
یکی دیگر از مواردی که درباره این کتاب حائز اهمیت است عنوان کتاب «خداحافظ سالار» است؛ این عنوان از آخرین پیامکی که حاج حسین همدانی به همسرشان زده و لقب سالار که از کودکی به همسر ایشان داده شده بود، گرفته شده است.
مورد آخر مربوط به طرح جلد کتاب است. طراح جلد کتاب خداحافظ سالار، مرتضی بیگدلی، پروانهای که لب کاسه فیروزه سوغات همدان نشسته را از اسم کوچک همسر شهید همدانی الهام گرفته است. چهار شکوفه اطراف کاسه را نشانهای از چهار فرزند شهید همدانی میداند. کاسه آب را نشانه بدرقه همسر شهید همدانی دانسته و عکس شهید همدانی در کاسه آب را تداعی آخرین نگاه شهید همدانی میداند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«کم کم صدای تیراندازیها بیشتر و بیشتر شد. ساختمان میلرزید. صدای شلیک آرپیجی و رگبار سلاحهای سنگین برای ما که صبح امروز توی محیط امن تهران بودیم خیلی غیر منتظره بود و البته سوال برانگیز، یعنی چه اتفاقی دارد میافتد؟! سیم کارت عربی را که حسین بهم داده بود انداختم توی گوشیم و روشنش کردم اما تماس نگرفتم. هنوز نمیدانستم کوچهای که ساختمان محل سکونت ما در آن قرار دارد از چند طرف در محاصره مسلحین قرار گرفته است اما دلم شور میزد.»
کد خبر 5605454 فاطمه میرزا جعفریمنبع: مهر
کلیدواژه: حرم حضرت زینب شهید همدانی کتاب خداحافظ سالار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حمید حسام جنگ تحمیلی کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یاسر احمدوند تازه های نشر نقد کتاب بازار نشر افغانستان نهاد کتابخانه های عمومی کشور پیام تسلیت انقلاب اسلامی ایران هفته کودک جمهوری آذربایجان انتشارات کتاب جمکران ادبیات کودک و نوجوان کتاب خداحافظ سالار شهید همدانی حسین همدانی حمید حسام
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۶۰۶۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عرضه روایت ترس سربازرس مگره در بازار نشر
به گزارش خبرنگار مهر، رمان پلیسی «مگره میترسد» نوشته ژرژ سیمنون بهتازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدوهجدهمینعنوان مجموعه پلیسی نقاب است که اینناشر منتشر میکند.
سربازرس ژول مگره یکی از شخصیتهای مهم ادبیات پلیسی فرانسویزبان است که ژرژ سیمنون نویسنده بلژیکی خلقش کرده و ترجمه داستانهایش توسط عباس آگاهی در مجموعه پلیسی نقاب چاپ میشود.
پیش از اینکتاب، رمانهای «دلواپسیهای مگره»، «مگره از خود دفاع میکند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایه پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره»، «مگره دام میگسترد»، «مگره و جسد بیسر»، «مگره و زن بلندبالا»، «مگره و آقای شارل»، «بندرگاه مه آلود»، «پییر لتونی»، «مگره در اتاق اجاره ای»، «مگره و مرد روی نیمکت»، «مگره و شبح»، «مگره نزد فلاماندها»، «مگره سرگرم میشود»، «تعطیلات مگره»، «دوست کودکی مگره»، «مگره و مرد مرده»، «مگره و خبرچین»، «مگره و بانوی سالخورده»، «مگره و جنایتکار» «مگره و جان یک مرد»، «لونیون و گانگسترها»، «سربازرس مگره و دیوانه بِرژِراک»، «سربازرس مگره در شب چهارراه»، «مگره و مرد بیخانمان»، «سربازرس مگره در کافه دوپولی»، «مگره»، «سربازرس مگره در قضیه سَنفیاکْر» و «مگره و مردمان محترم» از آثار ژرژ سیمنون، در قالب مجموعهنقاب با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ شدهاند.
در رمان «مگره میترسد» سربازرس در حال بازگشت از کنگره پلیس بینالملل در بوردو است که با دعوت دوست قدیمیاش قاضی بازپرس شابو، به شهر کوچک فونتنه لو کنت میرود. به محض پیادهشدن سربازرس از قطار و ورودش به شهر، اینخبر به او میرسد که طی ۳ روز ۲ قتل در شهر رخ داده و یکمرد اشرافزاده و یکبیوه سالخورده هر دو به یکشکل و با یکوسیله به قتل رسیدهاند. مرد مقتول با هزینه شوهرخواهرش زندگی میکرده و زن پیر هم در گذشته ماما بوده است.
سربازرس که درگیر معمای اینقتلها شده، در شهر فونتنه لو کنت ماندگار میشود و طی روزهای ماندنش در شهر، قتل سوم هم رخ میدهد. مقتول اینبار پیرمردی دائمالخمر است. با کسب اطلاعات بیشتر، سربازرس متوجه میشود در شهر کوچک، دو جبهه اصلی وجود دارد که بهخاطر اختلافات طبقاتی با هم درگیر هستند و نگاهشان به یکدیگر، با یکسوءظن ریشهدار همراه است.
رمان پیشرو ۹ فصل دارد که بهترتیب عبارتاند از: «قطار کوچک محلی در زیر باران»، «فروشنده پوست خرگوش»، «آموزگاری که نمیخوابید»، «زن ایتالیایی با خونمردگیهای زیر پوست»، «بازی بریج»، «آیین عشاء ربانی ساعت دهونیم»، «گنجینه لوئیز»، «معلول گرو_نوایه» و «کمیاب و قیمتی».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
بازرس پلیس با نشاطی تهاجمی، انگار دارد انتقامی شخصی میگیرد، ادامه داد:
«معنی اینو درک میکنید؟ دکتر ورنو ادعا کرده که جسدی روی پیادهرو افتاده بوده، جسدی که تقریبا سرد شده بوده، و حالا آمده تا از کافه پست به پلیس تلفن بزنه. اگه قضیه اینجوری بوده باشه، باید دوبار از کوچه صدای پا شنیده میشدو شالو که نخوابیده بوده، حتما اینصداها رو شنیده.»
بازرس پلیس هنوز جرئت نمیکرد ابراز پیروزی کند، ولی احساس میشد که هرلحظه بر هیجانش افزوده میشود.
«شالو سوءسابقهای نداره. اون یکآموزگار سرشناسه. هیچدلیلی نداره که بخواد قصهای سر هم کنه.»
مگره یکبار دیگر حاضر نشد به دعوتی که دوستش با نگاه از او میکرد پاسخ مثبت بدهد و حرفی بزند. آنوقت سکوتی طولانی برقرار شد. شاید بهمنظور رعایت جلسه، قاضی چندکلمهای با مداد روی پرونده گشاده در مقابلش یادداشت کرد و وقتی سرش را بلند کرد مشخص بود که چهرهاش منقبض شده است و با صدایی گرفته پرسید:
«آقای شالو شما متاهل هستید؟»
«بله، آقا.»
خصومت بین دو مرد محسوس بود. شالو هم چهرهاش گرفته بود و به نحوی تهاجمی پاسخ میداد. انگار قاضی را، اگر قصد نادیدهگرفتن شهادتش را داشته باشد، به چالش میطلبد.
«فرزند هم دارید؟»
«نه.»
اینکتاب با ۱۸۲ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان عرضه شده است.
کد خبر 6097026 صادق وفایی